برای زن و شوهرانی که دیگر حرفی برای گفتن ندارند
به گزارش مجله پیوند، روزنامه همشهری - یکتا فراهانی: گاهی در بعضی روابط عاطفی 2 نفر با وجود اینکه همچنان در کنار هم هستند، ولی حرفی برای گفتن ندارند، توجهی به هم نمی کنند و انگار فقط از روی عادت یا اجبار محکوم به بودن در کنار یکدیگرند. در چنین مواردی می توان گفت انگار محبت و عاطفه در رابطه، بینایی خود را از دست داده و فضایی برای دیده شدن همدیگر وجود ندارد.
کوری عاطفی یعنی اینکه زن و مرد در زندگی زناشویی حرفی برای گفتن ندارند و با وجود اینکه در یک خانه هستند، اما هریک در اتاق خود، یا مشغول کار های خودشان هستند. البته اینگونه بی توجهی ها اوایل آزاردهنده به نظر می رسند، اما به تدریج عادت می کنند و حتی پیش دوست و آشنای خود ادعا می کنند هنوز کلی حرف ناگفته دارند و اوضاع خوب است. اگر به این مرحله رسیده و دچار کوری عاطفی شده اید بهتر است به فکر چاره باشید، وگرنه عمر رابطه زناشویی خود را سرانجام یافته تصور کنید، چرا که اینگونه رفتار ها بعد از مدتی باعث تنش و دعوا هایی خواهد شد که رابطه را از آنچه هست خراب تر می کند. اما چگونه می توان راهکار مناسبی برای این کار پیدا کرد؟
در این خصوص یدالله دمیرچی -روانشناس بالینی و مدرس دانشگاه- راهکار هایی را پیشنهاد داده است.
وقتی فاصله ها زیاد می گردد
کوری عاطفی در واقع نوعی اختلال در روابط عاطفی خانوادگی محسوب می گردد؛ یعنی زن و مرد به نقطه ای می رسند که دیگر هیچ حرف مشترک مهمی ندارند و انگار دو نفر هستند که در یک خانه زندگی می کنند، ولی به اشتراک گذاشتن عواطف در آن ها به صفر رسیده است؛ اگر هم حرفی باشد در مورد بچه ها یا موضوعات روزمره زندگی است، نه در مورد خودشان و موضوعات مهم مربوط به زندگی زناشویی. با وجود اینکه قبل از ازدواج حرف های زیادی بین شان بوده، اما وقتی زیر یک سقف رفته اند اندازه این مصاحبه ها خیلی کمتر شده تا جایی که دیگر حرف مشترکی باقی نمانده است.
این موضوع اغلب بین زوج هایی پیش می آید که یکی از افراد بسیار درونگراست و دیگری بسیار برونگرا؛ یعنی احتمال رسیدن این افراد به کوری عاطفی خیلی بیشتر است. این مشکل اغلب به این صورت است که در عین حال که زن و شوهر حرفی با همدیگر ندارند، اما وقتی در کنار خویشاوندان خود یا دیگران قرار می گیرند حرف های نگفته زیادی دارند که تازه می توانند آن ها را بشنوند و حتی تعجب می کنند که چرا زودتر آن را مطرح نکرده اند.
تیپ های شخصیتی
معمولا اگر 2 تیپ شخصیتی برونگرا با همدیگر ازدواج کنند ممکن است یا خیلی دیر به کوری عاطفی برسند و یا اصلا به این مرحله نرسند، چون هر دو بسیار پرشور و هیجان هستند و در مورد همه چیز با هم حرف می زنند. این افراد اغلب دنبال محرک های بیرونی هستند. 2 آدم درونگرا هم وقتی در کنار هم قرار می گیرند احتمالا به کوری عاطفی نمی رسند، چون آن ها یا اصلا زیاد با هم حرف نمی زنند و یا اگر حرف بزنند هم بیشتر برحسب ضرورت خواهد بود. اما کوری عاطفی بیشتر بین زوج هایی اتفاق می افتد که یک طرف درونگرا و دیگری برونگراست. در این حالت فرد درونگرا حرف زیادی برای گفتن ندارد، درحالی که فرد برونگرا کلی حرف برای گفتن دارد و خیلی هم حرف می زند، اما چون اشتیاقی از طرف مقابلش نمی بیند، به تدریج به طرف دیگران گرایش پیدا می کند. فرد درونگرا هم، چون اشتیاقی برای شنیدن ندارد فرد برونگرا را هم به نوعی از خودش دور می کند.
رسیدن به مرحله کوری عاطفی فقط وابسته به تیپ شخصیتی افراد نیست، بلکه این موضوع به سبک و شیوه تربیت افراد هم برمی گردد. احساس امنیت، عشق و تعلق خاطر و نیاز افراد در این خصوص بسیار مهم است و همه این ها کمک می کند تا افراد بتوانند راحت تر با هم صحبت کنند؛ مثلا امکان دارد ظرف نیاز یک طرف رابطه بزرگ تر باشد و دیگری کوچک تر؛ به همین علت اینگونه تفاوت ها افراد را با مسائل بیشتری روبه رو می کند.
مراحل رسیدن به کوری عاطفی
رسیدن به کوری عاطفی چند مرحله دارد که افراد معمولا با عبور از چنین مراحلی به چنین جایگاهی می رسند. نخستین مرحله مخالفت است. طبیعی است وقتی 2 نفر با هم ازدواج می کنند تعارضات زیادی بین آن ها وجود خواهد داشت، زیرا هنوز فهم مشترکی از بعضی مسائل پیدا نکرده اند؛ بنابراین زودتر به تعارض برمی خورند. فراموش نکنیم در واقع با هر کسی بیشتر تعامل داشته باشیم بالاخره روزی هم به تعارض می رسیم. پس در واقع تعارض بخش اجتناب ناپذیر زندگی زناشویی است. اما اگر این تعارض ادامه پیدا کند و مهارت حل مسئله را نیاموزیم دامنه این تعارضات ادامه دار خواهد شد. مرحله یا فاز دوم، رنجش و عصبانیت است. با توجه به اینکه افراد معمولا دعوا را رها نمی کنند بلکه اغلب همدیگر را سرزنش می کنند باعث رنجش و عصبانیت همدیگر می شوند و به این ترتیب وارد مرحله سوم می شوند که طرد طرف مقابل است.
در این شرایط ممکن است یکی از طرفین ترجیح بدهد رابطه را ترک کند، چون به این نتیجه رسیده که بحث کردن فایده ای ندارد. اگر این مخالفت ها و رنجش ها ادامه دار باشد به مرحله طرد می رسند. مرحله بعد هم سرکوب است. وقتی دوطرف شروع به سرکوب احساسات مثبت یا منفی خود می کنند دچار نوعی کرختی و سرخوردگی عاطفی می شوند، چون وقتی با کسی مخالفت کنیم، از او رنجش داریم و سرزنش اش می کنیم، ولی باز هم فایده ای ندارد و هیچ کدام از این ها جواب نمی دهد و ما را به خواسته خود که برقراری تعامل و ارتباط بود نمی رساند، طبیعی است که سرخورده می شویم و در لاک خود فرو می رویم. در این زمان مراودات زن و مرد در حد رفع مایحتاج روزانه و امورات بچه ها خواهد بود؛ ضمن اینکه صمیمیت عاطفی هم از بین خواهد رفت.
بی سوادی عاطفی
وقتی ما از لحاظ عاطفی نمی توانیم به غنای لازم برسیم به این ترتیب نوعی بی سوادی عاطفی به تدریج در میان مردم نفوذ پیدا می کند و وقتی سوادی در این زمینه نداشته باشیم نمی توانیم موفقیتی هم در این خصوص حاصل کنیم. گاهی ما از توصیف بسکمک از هیجانات خود عاجز هستیم و در تفکر احساسی خود مشکل داریم و نمی توانیم نمایش درستی از احساسات خود داشته باشیم. یعنی رفتار، عمل و تفکر بیرونی ما با تفکر احساسی مان در مغایرت خواهد بود. به این ترتیب در شناسایی احساسات، توصیف و به کار گیری آن ها مشکل داریم و از مهارت کافی در این زمینه برخوردار نیستیم؛ بنابراین به اصطلاح دچار همان کوری عاطفی خواهیم بود که اصطلاحا به آن الکسی تایما هم گفته می گردد.
توجه داشته باشیم گفت وگوی موثر نقش بسیار مهمی در زندگی دارد؛ به ویژه در زندگی مشترک پایه بسیار مهم روابط عاطفی به شمار می رود. وقتی درک متقابلی از احساسات یکدیگر نداشته باشیم حرف هایمان هم زود تمام می گردد.
البته حرف زدن به تن هایی کفایت نمی کند و حتما باید با درک و ذوق و همراهی دوطرف رابطه عاطفی موفقی به دست آورد. توجه داشته باشیم که سبک های فرزند پروری متفاوت هم موضوع بسیار مهمی است که گاهی باعث می گردد افراد با همدیگر مسائل زیادی داشته باشند؛ یعنی اگر یک طرف در خانواده ای بوده که صمیمیت و روابط عاطفی خیلی مهم و پر رنگ نبوده، در زندگی زناشویی هم نمی تواند چنین رابطه ای با همسر خود داشته باشد و همین موضوع باعث رنجش طرف مقابل و گاهی حتی شکست در رابطه عاطفی او می گردد.
وقتی بین افراد خانواده گفت وگوی مؤثر و لذتبخش رایج نباشد توجه به فضا های بیرون از خانه بیشتر می گردد و در نتیجه سردی فضای خانواده باعث شکست در روابط عاطفی می گردد؛ ضمن اینکه ادبیات کاربردی در خانواده ها نیز بیشتر به گونه ای است که منجر به بحث و مشاجره شده و همین موضوع عامل مهمی در از بین رفتن انگیزه و تلاش افراد برای ساختن رابطه بهتر می گردد.
پ
منبع: برترین ها