حیف بُود مردن بی عاشقی...*

به گزارش مجله پیوند، نویسنده کتاب 21 درس برای قرن 21 به سرعت اتفاقات در دنیای کنونی و آینده اشاره می نماید و می نویسد در قرن مثلا پانزدهم یک جوان چینی می دانست که تا 50 سال آینده و شاید هم تا آخر عمر روی زمین کشاورزی پدرش کار خواهد نمود و برنج خواهد کاشت و کرم ابریشم پرورش خواهد داد.

حیف بُود مردن بی عاشقی...*

این پیش بینی آینده باعث می شد که او امنیت خاطر پیدا کند و زندگی اش روال آرام تری داشته باشد. اما شتاب تغییرات در قرن21 و سال های آینده آن قدر زیاد است که جوان چینی نمی داند دو روز دیگر دنیا و زندگی اش چگونه خواهد بود و هیچ پیش بینی ای از آینده ندارد... در چنین دنیای پرشتابی آدم ها بهتر است روی دو موضوع سرمایه گذاری نمایند که هیچ چیزی نمی تواند آنها را تغییر دهد و همواره نتیجه شان قابل پیش بینی است و حال آدم را خوب می نمایند و خواهند کرد: کمک به دیگران و عشق ورزی (نقل به مضمون)

همین نکته دلیلی شد که به غلامرضا طریقی، شاعری که با عاشقانه هایش شهرت دارد تلفن کنم و از او درباره شتاب زمان و تغییرات و معجزه عشق و کمک رساندن به دیگران هم صحبت شوم. قبل خداحافظی و زمانی که گفت وگو به انتها رسید به این شاعر گفتم: با جواب هایی که دادید به این نتیجه رسیدم که بهترین گزینه را برای گفت وگو انتخاب کردم.

این همه تغییر از سن مان بیشتر است

طریقی در یکی از عاشقانه هایش سروده: دوستت دارم، این همان رازی است که دنیا را نجات خواهد داد. این شاعر با نگاه لطیف و با احساسی که به پیرامون دارد درباره شتاب دنیای امروزی می گوید: اگر از دهه 70 تا همین امروز اتفاقات را مرور کنم؛ شتاب تغییرات آن قدر زیاد بوده که برای عمر من خیلی زیاد است. مثلا سرباز بودم و به دوستان و خانواده ام نامه می نوشتم و از تلفن سکه ای به آنها تلفن می کردم. زمانی که برای خانه پدری تلفن ثابت خریدیم و وصل شد، شگفت زده شدم. بعد ها گوشی تلفن همراه شگفت زده ام کرد و بعد از مدتی درگیر گوشی های هوشمند شدم و دنیای بیکران که شگفتی را افزایش داد و الان این گوشی بخشی جداناپذیر از زندگی ام شده است. گاهی آن قدر درگیرش می شوم که گذشت زمان را احساس نمی کنم و سر که بلند می کنم چند ساعت گذشته. به دنیای اطلاعات و علاقه مندی ها وصل می شوم. دور زندگی تند شده و تغییرات آن قدر سریع رخ می دهند که باورش سخت است. شاید عادی اش این باشد که هر آدمی در طول زندگی اش مثلا دو تا از این تغییرات را تجربه کند. همه اینها باعث شده که کمتر فرصت این را پیدا کنم که نسبت به مسائل و رویدادها عمیق شوم. قبل از این شتاب، شاید دسترسی مثلا به کتاب های مختلف محدود بود اما این امتیاز را داشت که 10جلد رمان کلیدر را بخوانم و درباره آن فکر کنم. اگر می خواستم نظرم را درباره یک شعر، یک کتاب یا یک فیلم بیان کنم ،فرصت داشتم که درباره آن اثر فکر کنم و نظرم پخته شود بعد آن را بگویم یا بنویسم اما الان با یک کلیک به شبکه های اجتماعی وصل می شوم و نظرم را بیشتر بر مبنای احساسم می نویسم که شاید خطا هم باشد اما از آنجا که انسان ذاتا بر اشتباهاتش سماجت می نماید، برنمی گردم و خطا را اصلاح نمی کنم.

شبکه های اجتماعی، همواره هست

همه اینها باعث شده فرصت اصلاح خودمان را نداشته باشیم یا اصلا به آن توجه نکنیم. این را شبکه های اجتماعی وارد سبک زندگی ما نموده اند؛ شتاب در اظهارنظر بدون این که به خودمان فرصت بدهیم و به ماهیت ماجرا پی ببریم. البته همسرم اهل فرهنگ و هنر است و بیشتر از من می خواند و می نویسد. ما حرف های مشترک زیادی داریم و به خودمان فرصت می دهیم ساعت ها درباره آنها صحبت کنیم بدون این که به گوشی همراه رو بیاوریم. این امتیازی است که از آن برخورداریم. گاهی که سرم گرم گوشی می شود، همسرم هشدار می دهد و مرا از این دنیا جدا می نماید و حالا به این باور رسیده ایم که شبکه های اجتماعی، خیابانی است که همواره هست و اگر مثلا دو ماه درگیر نوشتن باشم و به آن سرنزنم، وقتی برگردم چیزی را از دست نداده ام.مخاطبان زیادی در شبکه های اجتماعی دارم و زمانی را برای ارتباط با آنها اختصاص می دهم اما زمانی که کار دارم با همه احترامی که برای آنها قائلم از شبکه های اجتماعی و گوشی فاصله می گیرم. رعایت این فاصله گذاری برای همه ما ضروری است تا فرصت پیدا کنیم که برگردیم و به گذشته نگاه نموده و اشتباهات و خطاها را اصلاح کنیم که اگر وارد جریان سریع زمان و تغییرات اکنون شویم، بخش زیادی از واقعیت زندگی را از دست می دهیم و به مرور به آن چیزی تبدیل می شویم که شبکه های اجتماعی و الگوریتم های دنیای اینترنت ما را به آن سمت می برند. من شنا در عمق زندگی را بر راه رفتن با شتاب در طول زندگی ترجیح می دهم. تجربه به من ثابت نموده اگر کیسه ام پر از عشق باشد، زندگی در عمق راحت تر و دلنشین تر خواهد بود.

عشق، نخ تسبیح زندگی است

برای طریقی، عشق و زندگی کنار هم هستند و عشق موتور محرکه زندگی است. او می گوید: در صفحه اول کتاب شلتاق نوشتم: عشق آخرین کوشش بشر پیش از پذیرفتن مرگ است. ما باید کیسه هایمان را پر از عشق کنیم و از صبح که بیدار می شویم تا شب که دوباره به خواب می رویم، آن را خرج کنیم. بخشی از آن را به مردی کارگر بدهیم که خسته از کار روزانه سوار مترو شده و روی کف آن خوابش برده. بخشی از آن را بدهیم به مردی که تصادف نموده و کنار خیابان افتاده و مردم دورش جمع شده اند. به نظرم عشق نخی است که بخش های مختلف زندگی را به هم وصل می نماید و اگر روزی این نخ کشیده شود، کل زندگی از هم می پاشد. عشق مصادیق مختلفی دارد: عشق به معشوق و همسر، عشق به فرزند، عشق به همنوع، به طبیعت و به حیوانات. عشق همان زمزمه هایی است که مادر شهید با دیدن پلاک فرزندش بعد از 30 سال بر زبان می آورد. عشق همان فرآیندی است که ما را سال ها کنار همسرمان نگه می دارد با همه سختی ها و مشکلاتی که از سر می گذرانیم و نداری ها و دارایی ها. به نظرم عشق آخرین سنگر است برای ادامه زندگی. اگر عشق نباشد و دوست داشتنی در کار نباشد زندگی هیچ چیز قابل دفاعی نخواهد داشت.

عشق بدهیم و عشق دریافت کنیم

من اگر مسؤول دولتی بودم به جای آموزش چیزهایی که هرگز در زندگی به کارمان نمی آید به بچه ها عشق آموزش می دادم. اگر مسؤول دولتی بودم فیلم ها، اشعار، کتاب ها، نقاشی ها و ... عاشقانه را گسترش می دادم تا مردم هر لحظه از زندگی خود را سرشار از عشق نمایند و با این عصاره جادویی ساعت های خود را سپری نمایند. عشق زیرساخت کمک به دیگران است و کمک کردن دیگران سنگ بنای زندگی است. آدم عاشق به همه کمک می نماید و سهم همه را می دهد. در دنیایی که آدم هایش عاشق باشند نه گرسنه ای می ماند و نه بی خانمانی، چون عاشق دلش نمی آید که دیگران در رنج باشند. او جیب هایش را پر از مهر و دوست داشتن می نماید. از صبح زود که از خانه بیرون می زند و وارد دور باطل کارهای روزانه و تکراری می شود، عشق نثار دیگران می نماید تا شب که به خانه برمی شود. آدم عاشق با یک استکان چای که کنار خانواده و نزدیکانش می خورد دوباره پر از عطوفت و مهربانی می شود و با همین انرژی ای که دریافت نموده، می تواند صبح دوباره بیدار شود و به خانه بیرون برود. پس تا می توانید عشق بدهید و عشق دریافت کنید. زندگی با عشق معنا پیدا می نماید و دوام می آورد.

طاهره آشیانی - روزنامه نگار / روزنامه خبرنگاران

* مصرعی از سعدی

منبع: جام جم آنلاین
انتشار: 6 اسفند 1399 بروزرسانی: 6 اسفند 1399 گردآورنده: lordlinks.ir شناسه مطلب: 908

به "حیف بُود مردن بی عاشقی...*" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "حیف بُود مردن بی عاشقی...*"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید